سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۷

ادامه

می خوام به کارام بخندم
به فکرام بخندم
به عقایدم بخندم
می خوام لخت بشم
برقصم
و باز بخندم

باید حمق کار را بیشتر کرد
باید نفهم تر و مست تر بود
شاید آزادتر شد
شاید فهمیده تر شد

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت