دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۷

دیوان شمس (1396)

باز در اَسرار روَم ، جانب آن یار روَم
نعره ی بلبل شِنوَم ، در گل و گلزار روَم

تا کِی از این شرم و حیا ؟ شرم بسوزان و بیا
همرهِ دل گَردم خوش ، جانب دلدار روم

صبر نماندست كه من گوش سوي نسيه برم
عقل نماندست كه من راه بهنجار روم

چنگ زن ای زهره ی من، تا که برین تنتنِ تن
گوش برین بانگ نهم، دیده به دیدار روم

خسته دامست دلم بر در و بامست دل
شاهد دل را بكشم سوي خريدار روم

گفت مرا در چه فني كار چرا مي نكني
راه دكانم بنما تا كه پس كار روم

درسِ رئیسان خوشی، بی هُشی است و خمشی
درس چو خام است مرا ، بر سرِ تکرار روَم