الناز عزیزم :
این نامه ای است که می خواهم برای خودم بنویسم. هرچند که من موافق این رفتار عاشقانه نیستم ولی انسانم. اکنون شب دومی است که من در اتاق خودم تنها نشسته ام بدون هیچ هیاهوی خارجی. دیشب هم مثل امشب بودم تنها و منتظر ولی این اولین انتظار من نیست مطمئناً آخری آن نیز نیست ، باز هم انتظار بیهوده منتظر من خواهد بود. چقدر جای تو اینجا خالی است. چرا باید روابط ما بدین صورت ادامه یابد و چرا ما باید اینقدر حق به جانب از طرف خودمان قضاوت کنیم . اکنون که این تفکر در وجود من فراگیر شده نمی توانم حرفی برای گفتن داشته باشم. مغزمن همچنان آشفته ، سیر می کند بدون هیچ تصور خاصی در پاره ای از ابر های نرم معلق. از اینکه می توانستی پیش من باشی خیلی حسرت می خورم. تو چرا حاضر نیستی کوتاه بیایی تا در کنار من نفس بکشی . تو ای الناز من را نیز از وضع موجود خسته کرده ای . تو خودخواهی های من را با لجبازی جواب می دهی و من بی شعور بازی های تو را با خودخواهی های خودم.
9 آبان 1384
3 Comments:
Hey what a great site keep up the work its excellent.
»
What a great site, how do you build such a cool site, its excellent.
»
Great site loved it alot, will come back and visit again.
»
ارسال یک نظر
<< Home